باورهای ارتباطی ابعاد و نظریات و مدل­های باورهای ارتباطی

باورهای ارتباطی Relationship Beliefs :

باورهای ارتباطی را باور و یا ذهنیتی می­دانند که زن و شوهر نسـبت به ارتباط زناشویی خود دارند وآن را به­ عنوان واقعیت پذیرفته­ اند و منظور از باورهای ارتباطی ناکارآمد[۱]، آن دسته از باورها و تفکرات غیرمنطقی می باشند که مختص رابطه زناشویی است و در اثر استفاده افراطی ایجاد مشکل نموده است

باورهای غیر منطقی در روابط زناشویی در قالب چند الگوی رفتاری-ذهنی تعریف شده­ اند. برای نمونه، بر پایه طبقه ­بندی بک[۱] (۱۹۷۶) برخی از باورهای خاص و منحصر به فرد زوج­ها عبارتند از (بک، ۱۹۷۶):

۱- تجربه های انتخابی: توجه به بخش کوچکی از یک حادثه منفی

۲- تعمیم مبالغه آمیز: در نظر گرفتن هر حادثه منفی به عنوان شکستی تمام عیار

۳- برچسب منفی زدن: اصرار بر دلایل منفی و بدخواهانه در رفتار و گفتار همسر

۴- شخصی سازی: نسبت دادن تمام مشکلات به خود و ناتوانیهایی خویش

۵- نتیجه­گیری شتابزده: بدون داشتن دلایل محکم قضاوت کردن، ذهن خوانی و پیشگویی افکار یکدیگر

۶- تفکر همه یا هیچ

۷- بزرگ نمایی: با اهمیت جلوه دادن مسائل و مبالغه در شدت اشتباه­ها (بک، ۱۹۷۶).

در تعریف بلوم[۲] (۲۰۰۶) نیز برخی از باورهای ناکارآمد همسران در روابط زناشویی عبارتند از محقی بودن، سرزنشی دیگری و قربانی دانستن خود، تحقیر، توقع و درماندگی (بلوم، ۲۰۰۶: ۴).

مفهوم باورهای ارتباطی

باورهای ارتباطی غیر واقع ­بینانه نتیجه آن دسته از نیازها و تقاضاهای غیرعقلانی است که زن و شوهر نه تنها از یکدیگر بلکه از خود و ازدواجشان دارند (شهرستانی و همکاران، ۱۳۹۱: ۲۲).

این باورها به ویژگی­هایی مربوط می ­شوند که هر فرد تصور می­کند همسرش، یا رابطه باید داشته باشند (مولر، ریب ، نورت تا[۳]، ۲۰۱۰: ۵۹).

باورهای ناکارآمد، علت اصلی بسیاری از اختلاف­های اجتماعی، به ویژه روابط زوجها است. منظور از چنین باورهایی، در واقع وجود افکار نادرست و نامنطبق با واقعیت درباره خود و جهان است (الیس[۴]، ۲۰۰۶: ۳).

به اعتقاد الیس (۲۰۰۶) هیچ رویدادی ذاتاً نمی­تواند در انسان ایجاد آشفتگی روانی کند؛ زیرا تمام محرکها و رویدادها در ذهن معنا و تفسیر می شوند و بر این اساسی، سازش­ نایافتگی­ ها و مشکلات هیجانی در واقع ناشی از نحوه تعبیر، تفسیر و پردازش اطلاعات حاصل از محرک­ها و رویدادهایی هستند که افکار و باورهای ناکارآمد در زیربنای آنها قرار دارند یکی از عمده ­ترین عرصه های بروز و نفوذ افکار غیرمنطقی و ناکارآمد، زندگی زناشویی است (الیس ، ۲۰۰۶: ۳).

بسیاری از همسران در برقراری و حفظ روابط دوستانه و صمیمی با یکدیگر دچار مشکل اند، چون انتظار دارند تا از ازدواج به گونه کلی، و از همسران به گونه اختصاصی، منافعی به دست آورند. به بیان دیگر، انتظارهای آنان از رابطه زناشویی بیشتر، گسترده ­تر و در بسیاری از موارد، غیر منطقی­ تر شده ­اند و حتی توانسته ­اند زمینه سرخوردگی از زندگی زناشویی را فراهم آورند (ازخوش، منوچهری، ۱۳۹۰: ۸)

این باورها متأثر از دیدگاه­های شناختی رفتاری است، بیان می دارد که زوج­های مختل درگیر یک چرخه بدکارکرد مختل می­شوند.

در این چرخه رفتار ناکارآمد فرد به عنوان یک برانگیزاننده باور نامعقول همسر دیگر عمل می کند که منجر به ایجاد اختلال در احساسات و رفتار او می شود؛ و این خود نیز به عنوان محرکی مضاعف برای تخریب احساسات همسرش بکار گرفته می­شود (الیس ، ۲۰۰۶: ۴).

اهمیت باورهای ارتباطی

زندگی مشترک با این باور که تنها مرگ می تواند ما را از هم جدا کند. و زوج ها، حداقل در آغاز زندگی مشترک خود، نسبت به آن اعتقاد کامل دارند،

اما واقعیت چیز دیگری است، زندگی مشترک از عوامل متعددی متأثر می­شود که پاره­ای از آنها ممکن است زوج­ها را به طرف اختلاف و درگیری، جدائی روانی و حتی طلاق سوق دهد. تحقیقات مختلف نشان داده است که از مهمترین عوامل مسئله ساز، در ارتباط، یا به عبارتی در فرایند تفهیم و تفاهم اختلال است.

نتایج پژوهش­ها نیز نشان داده­اند که مسئله اصلی زوج­ها در ارتباط با دیگری است.

در نظر شناختی رفتاری­ها افکار اتوماتیک و طرحواره­ های ذهنی در بروز این اختلالات نقش زیادی دارند. از دیدگاه منطقی – عقلانی نیز علت های اکثر مسائل رفتاری و تعارضات بین فردی از جمله تعارض زناشوئی، با باورهای غیر منطقی فرد مرتبط است (فرح بخش، ۱۳۸۴).

اپستین و باکم (۲۰۰۴) بهترین راه برای درمان تعارضات زناشوئی را کار کردن درباره باورهای غیر منطقی و تغییر دادن آنها می­دانند. در این پژوهش سعی شده این باورها شناسایی شود که در واقع همانند یک اسطوره بر زندگی زوج­ها سایه انداخته ­اند (اپستین و باکم[۵] ، ۲۰۰۴).

دلزدگی و ناسازگاری در زندگی زناشویی، روند تدریجی داشته و با پیشرفت آن میتواند به فروپاشی رابطه

بینجامد یعنی زمانی می­رسد که زوجین درمی­یابند که با وجود تلاش­های مکرر، این رابطه به زندگی آنها

معنایی نمی­دهد. در حقیقت، زوجین در این روند، به مرحله فرسودگی می­رسند (ون پلت[۶]، ۲۰۰۹: ۳۱).

مطالعات، عوامل مختلفی را در شکل­ گیری فرسودگی موثر دانسته­ اند و یکی از این عوامل، وجود باورهای ارتباطی غیرمنطقی در افراد است. باید توجه داشت که علت بسیاری از سوءتفاهم ­های موجود در زندگی زناشویی، وجود تفکرات غیر منطقی است و این نوع افکار در ایجاد رابطه ناکارآمد بین زوجین نقش مهمی دارد (بالور[۷]،۲۰۱۱ : ۲۳).

باورهای ارتباطی ناکارآمد، ریشه و علت بسیاری از اختلافات زناشویی است، البته وجود مشکلات در زندگی مشترک، به خودی خود به عنوان معضل تلقی نمی­شود بلکه نحوه برخورد زوجین با مشکلات ارتباطی در شکل ­گیری اختلافات، نقش مهمی دارد.

مشخص شده است بین رضایتمندی زناشویی و باورهای ارتباطی زوجین، رابطه معنی­داری دیده می­ شود و باورهای غیر منطقی به گونه ­ای معکوس با رضایت زناشویی ارتباط دارند (بردبری، فینچام و بیچ[۸]، ۲۰۰۶: ۹).

ابعاد باورهای ارتباطی

ابعاد باورهای ارتباطی غیر منطقی که اینجا بررسی می شوند، باورهایی هستند که در میان زوج­ها شایع­ترین هستند.

البته، باورهای بی­شماری وجود دارد که محقق از بین آنها بیشتر آن دسته از باورهای غلطی را بررسی کرده است که ناسازگاری زناشوئی و ایجاد اختلال در کارکرد خانواده می­شوند.

اپستین و ایدلسون[۹] (۱۹۹۲) به شناسایی ابعاد باورهای ارتباطی غیر منطقی پرداختند و توانستند موارد زیر را معرفی کنند:

۱- باور به تخریب کنندگی مخالفت[۱۰]:

باور به تخریب کنندگی مخالفت، به معنای نپذیرفتن، ناراحتی و تفسیر منفی اختلاف نظرهاست.

۲ باور به تغییرناپذیری همسر[۱۱]:

باور به تغییرناپذیری همسر، اعتقاد به نداشتن توانایی همسر در تغییر رفتارها و تکرار شدن آنها درآینده است.

۳توقع ذهن خوانی[۱۲]

توقع ذهن خوانی، انتظاری است مبنی بر اینکه بدون نیاز به گفتن و اظهار نظر کردن، فرد باید احساسات، افکار و نیازهای همسر خود را بداند.

۴ کمال گرایی جنسی[۱۳]

کمال گرایی جنسی ، انتظار از همسر در ایجاد رابطه جنسی تام و تمام در همه موقعیت ها بدون توجه به وضعیت او.

۵ باور به تفاوت­های جنسیتی[۱۴]

باور به تفاوت­های جنسیتی ، نداشتن درک صحیح از تفاوت­های شناختی و فیزیولوژیکی زن و مرد، به صورت انتظار یکسان داشتن، یا تفاوت های مادرزادی را علت اختلافات دانستن می­باشد (اپستین و ایدلسون[۱۵]، ۱۹۹۲).

نظریات و مدل­های باورهای ارتباطی

تمرکز اغلب الگوهای آسیب شناسی بر فردی است که کارکرد روانشناختی وی آسیب دیده و یا مختل شده است، اما امروزه، با گسترش نظریه های سیستمی، فرد در بافت روابط و تعاملات بین اعضای خانواده بررسی می­شود و به نظر می­رسد که این دیدگاه جامع­نگرتر باشد.

مارین (۲۰۰۳) معتقد است خانواده بدون شک مهم­ترین سازمانی است که بستر ساز رشد و رفاه جسمی، روانی و اجتماعی افراد و عامل رسیدن وی به تعادل (فیزیکی، روانی و اجتماعی) است.

خانواده، این سیستم اجتماعی کامل (مارین، ۲۰۰۳) با ایجاد پیوندهای عاطفی و مراقبتی قوی، اعضا را کنار یکدیگر نگه می­دارد. در این سیستم، اعضای خانواده کنترل، تأیید و اختلاف عقیده داشتن با یکدیگر را تمرین می­کنند.

بنا بر نطر سیستم اجتماعی خانواده مارین (۲۰۰۰)، در بخشی از این تعامل، هر خانواده یک ساختار دارد که می­تواند کارآمد یا ناکارآمد، بی نظم و آشفته یا خشک و انعطاف ناپذیر باشد. وجود چنین سازمانی در خانواده کمک می کند تا در این چارچوب زمانی و تحولی، خانواده به اهداف خود دست یافته و بقای خود را به عنوان یک واحد اجتماعی حفظ کند (مارین[۱۶]، ۲۰۰۳).

نظریه اولسون[۱۷] (۲۰۰۳) نیز به تبیین نقش روابط و کیفیت زندگی و سازگاری در سطح سیستمی پرداخته است. در نظریه اولسون (۲۰۰۳) کارکرد خانواده پدیده­ای بسیار پیچیده است که به شیوه های مختلف سنجش و ارزیابی می­شود. به طور کلی، این پدیده به کیفیت زندگی خانواده در سطح سیستمی یا روابط دوتایی اشاره دارد و به نمونه ­هایی از قبیل سلامت، شایستگی ها، کفایت­ها، ضعف­ها در روابط و قدرت­های نظام خانواده بر می­گردد (اولسون، ۲۰۰۳: ۱۱).

طبق این نظر پیوستگی، انعطاف­ پذیری و ارتباط ابعاد اساسی این الگو را شامل می­شوند. به میزان تغییر در رهبری، روابط نقش­ ها و قوانین ارتباطی، انعطاف پذیری گفته می شود(اولسون، ۲۰۰۳). مفاهیم اختصاصی عبارتند از: رهبری (کنترل، انضباط) سبک­های مذاکره، روابط نقش­ها و قوانین ارتباط، در واقع نکته اساسی در انعطاف­پذیری این است که نظام­ها چگونه بین تعادل و تغییر، تعادل می­یابند (اولسون، ۲۰۰۳: ۱۵).

چهار سطح انعطاف­پذیری عبارتند از انعطاف پذیری خیلی پایین، ساخت یافته (پایین تا متوسط)، انعطاف پذیر (متوسط تا بالا) و بی نظم (بسیار بالا) میباشد. پیوستگی، پیوند عاطفی اعضای خانواده نسبت به یکدیگر است.

بر طبق این الگوها بسیاری از متغیرها یا مفاهیم خاصی که برای سنجش و تشخیص پیوستگی خانواده از آنها استفاده می شوند، پیوند عاطفی، مرزها، اتحادها، زمان، فضا، دوستان، شیوهٔ تصمیم گیری، علایق و واکنشها را شامل می شود.

تعادل در این سازه زمانی فراهم میشود که نظام خانواده در حد فاصل جدایی و با هم بودن قرار می گیرد (اولسون و همکاران[۱۸]، ۲۰۰۰: ۵).

پیوستگی چهار سطح متفاوت را در بر می­گیرد که عبارت از رها شده (خیلی پایین)، جدا شده (پایین تا متوسط )، پیوسته (متوسط تا بالا) و در هم تنیده(خیلی بالا) می­باشد­. فرض بر این است که کنش مطلوب و بهینه یک سیستم با سطوح متعادل و مرکزی پیوستگی (جداشده و پیوسته) همراهی می­شود.

سطوح نامتعادل یا افراطی و گسسته و در هم تنیده عموماً در روابط مسئله ساز خانواده­ها طی مدت زمان طولانی مشاهده می­شود (اولسون و همکاران، ۲۰۰۳: ۶).

بعد سوم در الگوی اولسون ، ارتباط است که یک بعد تسهیل­گر می­باشد و اهمیت آن، از جهت کمک به حرکت و جابجایی، در دو بعد دیگر است. برای ارزیابی این بعد مهارت­هایی از قبیل: شنیدن، صحبت کردن، خودافشاگری، شفافیت، احترام و توجه به یکدیگر باید مد نظر قرار گیرد (اولسون و همکاران، ۲۰۰۳: ۱۱).

مهارت­های شنیدن به همدلی و گوش دادن دقیق اشاره دارد و مهارت­های صحبت کردن، گفتگو با فرد مورد نظر و همزمان با خودافشاگری و احساسات مشترک درباره خود و روابط، مرتبط می­شود. تعقیب یا دنبال کردن عبارت است از: ماندن در یک موضوع و احترام و توجه به جنبه­ های مؤثر ارتباط و مهارت­ های حل مسأله در زوج­ها یا خانواده (اولسون و همکاران، ۲۰۰۳: ۱۱).

خانواده­ های متعادل نقاط قوت و توانایی بیشتری داشته، ارتباط با فرزندان و بخصوص نوجوانان دارند و از طرف دیگر مجهز به مهارت­های حل تعارض بوده و لذا رضایت بالاتری از زندگی دارند.

بنابراین، این نقاط قوت به خانواده، قدرت مقاومت در برابر حوادث استرس زا می دهد و آنها بهتر با استرسها و نیز تغییرات کنار می آیند و در نتیجه همانند یک عامل پیشگیرانه، کارکرد خانواده را حفظ می­کند (سیف و اسلامی، ۱۳۸۷: ۱۶).

نظریه­پردازانی از قبیل الیس و دریدن (۱۹۹۷)، لازاروسی (۲۰۰۱)، بک (۱۳۸۲) باورهای نامعقول ارتباطی را از مهمترین عوامل بروز مشکلات زناشویی می­دانند. در اولین پژوهش­هایی هم که در این زمینه توسط ایدلسون و اپشتاین (۱۹۸۲) صورت گرفت رابطه بین باورهای نامعقول ارتباطی با رضایتمندی و تعارضات زناشویی مورد تأیید قرار گرفت.

پس از آنها، پژوهشگران دیگری نیز از اثرگذاری این باورها در زمینه های مختلف زندگی خانوادگی پرده برداشتند.

وجود روابط بین باورها با کار کرد خانواده در همسران دارای اختلالات جنسی، کیفیت رابطه ، آشفتگی و بی ثباتی در روابط، دلزدگی زناشویی، احساسات مثبت نسبت به همسر، مؤید اهمیت فراوان باورها و استانداردها در زندگی زوجی و خانوادگی هستند. (گودوین و گینس[۱۹] ، ۲۰۱۰: ۶)

با آنکه برخی از مطالعات به بررسی ساختار انواع باورها پرداخته­اند، پژوهش­های متعددی نیز بر رابطه بین اینگونه باورها با سایر متغیرهای روابط زناشویی تمرکز دارند. برای نمونه، باورهای ارتباطی ناکارآمد زوج­ها با چگونگی واکنش آنها نسبت به تعارض در روابط زناشویی مرتبط است.

برای مثال، اگر حفظ روابط خود را مستلزم مطرح نکردن مشکل به منظور اجتناب از تعارض بدانند، به راه حل مناسبی برای حل مشکلات ارتباطی دست نخواهند یافت (صیدی، نظری، ابراهیمی، ۱۳۹۴: ۷).

بنا بر نظر آدیس و برنارد (۲۰۰۷) باورهای ارتباطی ناکارامد با پاسخ­های مخرب فعالی، شامل تفکر نسبت به ترک رابطه، تهدید به ترک، ترک یا تخریب عملی روابط، ارتباط مستقیم دارند.

افزون بر این، باورهای ارتباطی غیر منطقی با تجربه های فردی در روابط عاشقانه یا روابط زناشویی رابطه معکوس دارند و به رضایت و سازش یافتگی کمتری در روابط منجر می شوند (آدیس و برنارد[۲۰]، ۲۰۱۳: ۹).

بی­تردید، رفتار در چهارچوب روابط به گونه­ای چشمگیر تحت تأثیر عوامل شناختی قرار دارد.

زیرا افراد با مجموعه ­ای از انتظار ها و باورها درباره همسران و رفتار آنها، و به گونه کلی درباره ازدواج، پا به این عرصه می گذارند؛ و به نظر می­رسد بسیاری از این باورها غیرواقع بینانه و غیرمنطقی است. به همین دلیل به تدریج روابط رو به سردی، ناامیدی و بی اعتمادی می­رود (آدیس و برنارد[۲۱]، ۲۰۱۳: ۱۱).

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.قسمتهای مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

سلام چنانچه نیاز به راهنمایی دارید می توانید از طریق واتساپ ، ایتا ، روبیکا (۰۹۱۵۸۲۳۸۸۳۰) ارتباط بگیرید
Open chat
می تونم کمکتون کنم