Sale!

رویکرد زمینه‌محور بر یادگیری ، خود تنظیمی و خود اثربخشی

تومان40,000 تومان30,000

یکی از مهمترین زمینه های مورد علاقه روانشناسان و دانشمندان آموزش است و سعی می کنند ابعاد پیچیدگی یادگیری را درک کرده و یادگیری انسان را تسهیل کنند.

نظریه ها و تحقیقات شناختی بر این نکته تاکید دارند که فراگیران در حین کسب، ذخیره و به خاطر سپردن اطلاعات از راهنماهای شناختی بهره می گیرند  و اثر  متغیرهای انگیزشی را در شرح و تفسیر یادگیری و عملکرد تحصیلی نادیده می گیرند.

در مقابل، نظریه ها و تحقیقات انگیزش بر نقش متغیرهای انگیزشی تأکید می کنند و یادگیرندگان را به عنوان افرادی غیرفعال شناختی می بینند (وال و همکاران، 2009).

به وجود آوردن شرط های مورد نیاز برای کامیابی و موفق شدن در تحصیل یکی از مسئله های   ارزشمند  در نظام های آموزشی می باشد.

کلاً عامل های اثر گذار بر پیشرفت تحصیلی را می می شود  به دو طبقه  عامل های  بیرونی و عامل های  درونی دسته بندی کرد که عوامل بیرونی شامل وضعیت یادگیری، مشارکت فراگیران در یادگیری، کتاب های درسی، وسایل کمک آموزشی، روش های تدریس و موارد دیگر است.

عواملی مانند آمادگی عمومی، هوش عمومی، توانایی، انگیزه، نیاز به پیشرفت را نیز می توان از عوامل درونی دانست. یکی از عوامل درونی که راه را برای پیشرفت هموار می کند، خویشتن داری است;

فراگیران رفتار خود را کنترل می کنند و با محرک هایی که ایجاد می کنند، یادگیری را تسهیل می کنند (طالب زاده و همکاران، 1390).

امانی و ایران نژاد (1398) می نویسند: “یادگیری شناخت پایه دانش شهودی افراد است که به صورت خودتنظیمی کنترل می شود. همه اجزای سیستم مغز می توانند خود را به صورت پویا تنظیم کنند.

این نوع خودسازی تام است. مقررات موضوع شناخت دانش را به خود می گیرد.

تشخیص زیرمجموعه مغز است.نیازمند سیستم های مغز است تا اطلاعات را به شیوه ای خودتنظیمی، انعطاف پذیر و همزمان در یک زمینه هماهنگ در سراسر رشد کل مغز پردازش کنند.

توضیحات

  رویکرد زمینه محور

خودتنظیمی رویکرد زمینه محور رویکردی که در آن یادگیری در رابطه با مبحث حقیقی زندگی یادگیرنده ها تنظیم و گرد آوری می گردد و یادگیرنده ها به واسطه به دست آوردن تجربه های جدید تاثیر مهم و پویا در آموختن دارد که آنها در به وجود آوردن رابطه با فضای پیرامون خویش با راهنمایی منبع هایی مانند مربیان به دانش جدیدی دست پیدا می‌کنند (احمدی، ۱۳۹۱).

۱-۱- دیدگاه زمینه محور

اخیراً در سال های گذشه یکی از خصوصیت های برنامه ریزی درسی  اهمیت ورزیدن بر بهره گیری از  زمینه ها و شیوه ها به عنوان روشی برای ارتقای درک علمی بوده است. برنامه های مبتنی بر زمینه در سطح بین المللی برای جذب دانش آموزان از طریق پیوند بین علوم سنتی و دنیای واقعی اعمال می شود.

رویکرد مبتنی بر زمینه یکی از مبتکرانه‌ترین و محبوب‌ترین رویکردها است که به عنوان سنگ بنای برنامه درسی در بسیاری از کشورها مانند هلند، ایالات متحده، آلمان، بریتانیا، کانادا و استرالیا استفاده می‌شود.

بر اساس تئوری این رویکرد، یادگیری تنها زمانی اتفاق می افتد که دانش آموزان اطلاعات یا علوم جدید را به گونه ای تجزیه و تحلیل کنند که خاطرات، تجربیات و واکنش های درونی آنها را به چارچوب یا منابع آنها مرتبط کند (تورال، ۲۰۱۳).

راهبرد‌‌های یادگیری­شناختی افراد به شش دسته اساسی زیر طبقه­ بندی می‌شوند:

۱-راهبرد تمرین ذهنی[۱]: در این عملیات، افراد در زمینه­ هایی مانند مکررخوانی، تکرار مطالب کلیدی، مکررنویسی، خط کشیدن زیر متن، علامت­گذاری و حاشیه­نویسی مطالب فعال هستند.

۲-راهبرد توسعه معنایی[۲]: در این عملیات، فعالیت‌‌‌های افراد در زمینه­هایی مانند خلاصه کردن مطالب به زبان خود، تصویرسازی ذهنی، به کار گرفتن مطالب آموخته شده و آموزش آن به سایرین و تحلیل روابط مطالب پیچیده است.

۳-راهبرد سازمان دهی[۳]: در این عملیات، فعالیت‌‌‌های افراد شامل طبقه­ بندی اطلاعات جدید، تبدیل متن مطالب به طرح، تهیه فهرست مطالب، به کارگیری طرح درختی برای خلاصه کردن مطالب و نمایش روابط بین آنها و استفاده از نمودارها برای تفسیر مطالب دشوار می‌‌باشد.

۴- راهبرد برنامه­ریزی[۴]: در این عملیات افراد در جستجوی تعیین اهدف مطالعه، تعیین سرعت و پیش‌بینی زمان موردنیاز برای مطالعه و تحلیل نحوه مواجهه با موضوع آموخته شده هستند.

۵- راهبرد کنترل و نظارت[۵]: در این قسمت، به ارزشیابی میزان پیشرفت و نظارت افراد در توجه به هنگام بررسی­ها و مطالعه اشاره دارد.

خودتنظیمی

به فکرها و احساس ها و عمل هایی که به وسیله دانش آموز صورت می گیرد خود تنظیمی می گویند که بعد از آن ارزیابی می گردد و به وسیله دانش آموزان   در طی زمان  جهت  دستیابی به اهداف تعدیل می‌‌شود (گیلبرت، ۲۰۱۶؛ به نقل از مشهدی، ۱۳۹۰).

۱-۱- تعریف یادگیری خودتنظیم

این اصطلاح به معنای این می باشد  که یاد گیرنده  مهارتهایی را  به منظور  طراحی، نظارت  و هدایت  پروسه  یادگیری که می خواهد یاد بگیرد و ارزیابی و تفکر در مورد کل فرآیند یادگیری به دست می آورد (بری، ۲۰۱۹).

به عبارت دیگر این اصطلاح  در یادگیری به معنای این می باشد که از قدرت یاد گیرنده ها   برای فهم و نظارت بر یادگیری خود که برای موفقیت در برنامه درسی خیلی ارزش دارد  بهره گیرند و آنها را به فراگیران  اثر گذار و سازنده تبدیل می کند.

با توجه به تعاریف فوق می توان نتیجه گرفت که راهبرد یادگیری خودتنظیمی می تواند به دانش آموزان بیاموزد که رفتارهای آنها قابل یادگیری است و می توانند تأثیرات رفتاری آنها را بررسی کنند و محیط های یادگیری خود را به گونه ای سازماندهی کنند که رفتارها و کوشش های آنها اثرگذار تر باشد (زیمرمن، ۲۰۰۳).

۱-۲- استراتژی های یادگیری خودتنظیم

این استراتژی ها در بر گیرنده  استراتژی های  شناختی و فراشناختی است. در واقع این نوع یادگیری مبتنی بر راهبردها و مهارت های شناختی و فراشناختی است.

راهکارهای پیشنهادی برای به کارگیری راهبرد یادگیری خودتنظیمی

۱- متخصصان برنامه‌‌ریزی درسی و نویسندگان کتاب­های درسی، با آگاهی از مبانی نظری و تجربی در روش یادگیری خودتنظیم، محتوای کتاب­های درسی را به­گونه­ای تنظیم کنند که یادگیری از طریق این راهبرد جدید قابل آموزش و یادگیری باشد.

۲-راهبرد یادگیری خودتنظیم در برنامه‌‌‌‌های درسی دورۀ تربیت معلم، برای آشنایی هرچه بیشتر معلمان گنجانده شود. کتاب­های درسی را به گونه­ای سازماندهی کنند که یادگیری از طریق این راهبرد جدید قابل آموزش و یادگیری باشد.

۳-مدرسان هنگام به کارگیری راهبرد یادگیری خودتنظیم، از صحبت کردن زیاد دوری کنند و اجازه بدهند دانش‌آموزان زمان بیشتری از وقت کلاس را فعال باشند. در حقیقت، طبق تحقیقات و نظر متخصصان، بهتر است مدرسان هنگام آموزش اجرا و به کارگیری این راهبرد، تنها ۲۰ درصد از وقت کلاس را به خود و ۸۰ درصد از وقت را به فعالیت دانش‌آموزان اختصاص دهند.

۴-مشاوران مدارس در به کارگیری و اجرای راهبرد یادگیری خودتنظیم، مدرسان و دانش‌آموزان را راهنمایی و زمینه‌‌‌‌های اجرای آن را فراهم کنند.

۵-مشاوران در مشاوره‌ها و برنامه­ریزی‌‌‌‌های تحصیلی، این راهبرد یادگیری را به مراجعان دانش‌آموز خود آموزش و نحوۀ استفاده به کارگیری آن را توضیح دهند.

تاریخچه و پیشینه نظری مفهوم خود تنظیمی

در تاریخ روانشناسی می توان نظریه ها و تحقیقات مختلفی را در مورد مفهوم خودتنظیمی مشاهده کرد. ارسطو معتقد بود که انسان با تفکر می تواند در فعالیت ها به موفقیت بیشتری دست یابد.

ویلیام جیمز (۲۰۰۰) با قرار دادن مفهوم اراده در مرکز نظریه خود، زمینه را برای توسعه نظریه خودتنظیمی فراهم کرد.

جیمز با استفاده از مثال بلند شدن از رختخواب گرم در یک روز سرد زمستانی نشان داد که قدرت اراده فرد را قادر می‌سازد تا وظایف خود را انجام دهد و موفقیت‌های بیشتری در زندگی به دست آورد.

با توسعه رشته های روانشناسی، مفهوم اراده به بخش مهمی از نظریه های روانشناسی تبدیل شده و زمینه را برای جلب توجه به مفهوم خودتنظیمی فراهم می کند. نظریه شناختی بخش مهم دیگری از نظریه خود تنظیمی را تشکیل می دهد که بر آگاهی از افکار و جریان یادگیری تأکید دارد. راتر در مکتب نظری نظریه یادگیری اجتماعی را مطرح کرد.

بندورا (۱۹۹۷) به طور مستقیم در مورد مفاهیم خودکارآمدی و خودتنظیمی به نقل از کلیری (۲۰۰۹)، در نظریه شناختی اجتماعی خود صحبت کرد.

یکی از مفاهیم کلیدی نظریه بندورا، توانایی افراد برای پردازش فعال اطلاعات و هدایت رفتار بر اساس آن تحت عنوان خود تنظیمی است. نظریه اجتماعی-شناختی یادگیری اساس توسعه ایده خودپنداره را تشکیل داد که بعداً به خود تنظیمی تبدیل شد.

خودپنداره به چگونگی بیدار شدن، سازماندهی و تنظیم یک فرد در افکار و رفتارهای خود می پردازد. خودپنداره متشکل از مولفه های مختلفی مانند عزت نفس، ادراک از خود و خودکارآمدی است و در آن زمان خودتنظیمی به عنوان یکی از ویژگی هایی که رفتار فردی را کنترل یا تغییر می دهد در نظر گرفته می شد (بادریان، ۱۳۹۶).

 نظریه‌‌‌های یادگیری خودتنظیمی

۱-۳-۱- نظریه‌‌‌های کنشگر

دیدگاه‌‌های کنشگر درباره یادگیری خودتنظیمی ‌‌نظریه­پردازان کنشگر بیان می‌‌کنند که پاسخ‌‌های خودگردانی باید به محرک تقویت­کننده بیرونی متصل شوند، چرا که پاسخ‌‌‌های خودگردانی در حقیقت حلقه‌هایی هستند که برای به دست آوردن تقویت به یکدیگر متصل می‌شوند،

بنابراین اگر خود تقویتی به شکل زنگ تفریح به دانشجویان در کسب مؤفقیتشان در آزمون کمک کند، زنگ تفریح ادامه پیدا می‌‌کند و اگر سبب بهبود عملکرد در آزمون نشود، این خود تقویتی متوقف خواهد شد.

تصمیم­گیری برای خودگردانی به‌اندازه نسبی پاداش‌‌های فردی فوری و تعویقی و فاصله زمانی بین آنها بستگی دارد. مدل‌‌های کنشگر، دانشجویان را برای گزینش اهداف رفتاری که مؤفقیت تحصبلی را بهبود می‌‌بخشد، از قبیل افزایش توجه کلاسی، افزایش دقت، مشاهده نظام­مند و ثبت کردن آن و سنجش پیشرفت خود و رعایت تناسب میان پاداش و میزان به دست آمدن هدف، تربیت می‌‌کند.

پژوهشگران به اهمیت خودنظارتی یا ثبت شخصی در خود گردان شدن یادگیرنده تأکید می‌‌کنند.

چون خودآگاهی بطور مستقیم قابل مشاهده نیست به همین دلیل محققین، پژوهشگر آن را از طریق نتایج خودواکنشی مورد مشاهده و بررسی قرار می‌‌دهند. این نظریه‌ها بر خودنظارتی، خودآموزشی و خودتقویتی تأکید می‌‌کنند.

پژوهشگران به مباحث رشدی خودگردانی توجه نسبتاً کمی‌‌‌‌ دارند ولی در عوض به نقش عوامل بیرونی در یادگیری خودگردان تأکید می‌‌ورزند.

روش‌‌های آموزش کلیدی که آنها در آموزش خود بکار می‌‌برند عبارتند از الگودهی، آموزش کلامی‌‌‌‌ و تقویت. به نظر محققان عامل کلیدی سوق دادن به خودگردانی یادگیری، حضور مؤثر الگوها و وابستگی‌‌‌های بیرونی برای پاسخ‌‌‌های خودگردانی است (لورا، ۲۰۱۲).

 

خوداثربخشی

خوداثربخشی یعنی عقیده و نگرش فرد از قابیلیت های خوش به منظور انجام دادن یک کار به خصوص . و از دیدگاه تئوری پردازان شناختی و اجتماعی این مفهوم به معنی نگرش های اشخاص درباره قابلیت هایشان در قیاس به انجام کارهای خاص می باشد  (بندورا، ۱۹۹۹).

۱-۱- مفهوم خوداثربخشی

خودکارآمدی به این معنی است که فرد از طریق موفقیت مورد انتظار در یک کار یا از طریق فعالیت های فردی به یک نتیجه ارزشمند دست می یابد. بنابراین، این یک فرآیند ذهنی است که شامل تعریف هدف، برآورد تلاش و توانایی های لازم برای رسیدن به آن هدف و پیش بینی نتیجه است.

به عقیده بندورا، خودکارآمدی اثربخشی انتظارات فرد از موفقیت در کار یا دستیابی به نتایج ارزشمند از طریق فعالیت های فردی است.

بنابراین، این یک فرآیند ذهنی است که شامل تعریف هدف، برآورد تلاش و توانایی های لازم برای رسیدن به آن هدف و پیش بینی نتیجه است. خودکارآمدی درجاتی از کنترل بر افکار، احساسات و اعمال افراد است.

به عبارت دیگر، باور افراد در مورد توانایی های خود و نتایج تلاش آنها بر نحوه رفتار آنها تأثیر می گذارد.

تعجب آور نیست که بسیاری از مطالعات نشان می دهند که خودکارآمدی بر انگیزه، تحصیلات و موفقیت تحصیلی افراد تأثیر می گذارد. به گفته او و فرومن[۱]، اثربخشی عبارت است از باور فرد به اینکه می تواند رفتار خاصی را انجام دهد. (صبوری و فیروزجائیان، ۱۳۹۷).

۱-۲- نظریه‌‌‌های خود اثربخشی

۲-۱۳-۱-نظریه باندورا

بندورا برای اولین بار نظریه کارایی را در سال ۱۹۷۷ در مقاله ای با عنوان “کارایی: به سوی نظریه های یکپارچه تغییر رفتار” ارائه کرد. او نظریه خود را مبتنی بر رویکرد شناختی به عمل است. به گفته وی، رویکرد سنتی فرض می‌کرد که رفتار تحت تأثیر مستقیم محرک‌های اطراف رخ می‌دهد.

در اینجا پاسخ ها بدون دخالت آگاهانه شرکت کنندگان مشخص می شود. اما شواهد تجربی رویکردهای نظری را تغییر داده است که در آن رفتار اکتسابی و تنظیم می شود.

فرمول‌بندی‌های نظری با تأکید بر مکانیسم‌های محیطی به دنبال ارائه نظریه‌های شناختی جهت‌گیری هستند که رفتار را از نظر پردازش مستقیم، جانشین‌ها و منابع نمادین اطلاعات توضیح می‌دهند.

فرآیندهای شناختی نقش مهمی در کسب و حفظ الگوهای رفتاری جدید دارند. یادگیری از پیامدهای یک پاسخ معمولاً به عنوان یک فرآیند شناختی درک می شود.

بر اساس یک رویکرد شناختی، یادگیری از نتایج متفاوت تنها یک نمونه از یادگیری مشاهده ای است.

در اینجا رفتار مناسب به تدریج با مشاهده تأثیرات اعمال خود به جای اعمال دیگران ساخته می شود. برخلاف دیدگاه رایج که رفتار با پیامدهای فوری کنترل می شود، رفتار به جای تأثیرات فوری، با پیامدهای شدید مرتبط است. آنچه در اینجا مهم است نقش شناخت در اکتساب و تنظیم رفتار است.

انگیزه، در درجه اول به فعالیت و تداوم رفتاری مربوط می شود، تا حدی مبتنی بر فعالیت شناختی است.

از طریق بازنمایی شناختی نتایج آینده، افراد می توانند محرک های رفتاری جدیدی ایجاد کنند. از این میان، خودکارآمدی به عنوان یک چارچوب نظری جدید، نقش کلیدی در تحلیل تغییرات رفتاری دارد (صبوری و فیروزجائیان، ۱۳۹۷).

[۱] Owen & froman

۱-۱- پیشینه پژوهش

۱-۱-۱- پیشینه پژوهش داخلی

در بخش داخلی مقالات زیر درخصوص موضوع پژوهش یافت شد:

  • ثابتی­راد (۱۳۹۸) وی در تحقیق خود با عنوان تأثیر آموزش علوم تجربی مبتنی بر رویکرد میدانی بر پیشرفت تحصیلی و علاقه دانش‌آموزان مقطع ابتدایی به دوره‌های تحصیلی خود، بیان کرد:
  • باید به این گونه برنامه‌ها فضای بیشتری در کلاس داده شود. توصیه می شود مراکز آموزشی حتی الامکان به استفاده از رویکرد زمینه محور توجه ویژه داشته باشند و ابزار و امکانات این روش در اختیار مدارس و معلمان قرار گیرد.
  • ضمناً پیشنهاد می شود این مؤسسه برای تحقیق در مورد راهبردهای تدریس در مراکز آموزشی با پژوهشگران همکاری کرده و فرصت های لازم را برای این افراد فراهم کند.
  • سعادت امینی (۱۳۹۷) در تحقیقی با عنوان «بررسی تأثیر آموزش مفاهیم مغناطیسی با رویکرد زمینه محور بر سطح یادگیری دانش آموزان» گفت: بین پیشرفت تحصیلی، مهارت های حل مسئله و حافظه تفاوت معناداری وجود دارد.
  • حفظ دانش آموزان در دو گروه. بررسی داده های به دست آمده از پرسشنامه تغییر نگرش نشان می دهد که روش تدریس فیزیک با رویکرد زمینه محور باعث بهبود نگرش دانش آموزان نسبت به فیزیک شده است. …

 

۱-۱-۱- پیشینه پژوهش خارجی

  • پیترمن (۲۰۱۸) یک مطالعه اثربخشی برنامه های درسی شیمی مبتنی بر حوزه را بررسی کرد.
  • نتیجه این تحقیق اثربخشی بالای برنامه درسی مبتنی بر شیمی در افزایش سواد علمی دانش آموزان، ارتقای رشد تحصیلی، افزایش انگیزه برای مطالعه عمیق تر شیمی، به کارگیری آموخته های آموخته شده در زندگی روزمره و تصمیم گیری های شخصی و ایجاد دستاوردهای مثبت است.
  • . نگرش به علم شیمی بر حل مشکلات اجتماعی (از جمله آلودگی آب و هوا، اثرات گلخانه ای، تغذیه سالم، بهداشت عمومی، سلامت، بازیابی انرژی، تامین انرژی و غیره) تاکید دارد.
  • نانتینگ و دموث، ۲۰۰۷; کینگ، ۲۰۰۷ و محافی نتایج این مطالعه را در مطالعات خود در سال ۲۰۰۴ تایید کردند.
  • آنگالچ (۲۰۱۸) در تحقیق خود تحت عنوان رابطه آموزش زمینه‌محور و سبک‌‌‌های یادگیری دریافت آموزش زمینه‌محور می‌‌تواند سبک‌‌‌های یادگیری را پیش­بینی کند.
  • هولمن و پیلینگ (۲۰۱۷) آنها همچنین در مطالعه ای نشان دادند که آموزش میدانی ترمودینامیک شیمی باعث افزایش علاقه دانش آموزان به شیمی شد.
  • نخله، بانس و اسکوارتز (۲۰۱۷)، هنگام بررسی اثربخشی برنامه درسی شیمی مشاهده کردند که اجرای این برنامه علاوه بر افزایش انگیزه دانش آموزان برای مطالعه شیمی، بر باورها و نگرش آنها نسبت به این علم تأثیر گذاشته است. اکثر دانش آموزان به آن اعتقاد داشتند. شیمی نقش مهم و تعیین کننده ای در تصمیم گیری های جامعه، صنعت، اشتغال زایی، رفاه و زندگی دارد.

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “رویکرد زمینه‌محور بر یادگیری ، خود تنظیمی و خود اثربخشی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *